دلم به حال عشق میسوزد


کلبه ی عشق شیما

تنگی نفست را، نینداز گردن آلودگی، دلت را ببین، کجا گیر کرده…

زمان می گذرد و در انتهای راه می فهمی چقدر حرف نگفته دردل باقی ماند
 
حرفهایی که می توانست راهی به سوی عشق باشد
 
حرفهای نا تمامی که در کوچه های بن بست زندگی اسیرند
 
ناگهان لحظه غربت می رسد و تو در میابی که چقدر زود دیر شده
 
 
به تکاپو می افتی ....در غربت بیابان و در کوچ شبانه پرستوها
 
 
در لحظه وصال موج و ساحل دنبال عشق می گردیژ
 
دیر شده خیلی دیر
 
هر روز دوست داشتن را به فردا می انداختی و حالا می بینی دیگر فردایی وجود
 
 
ندارد
 
سالها چشمت را به رویش بسته بودی و نمی دانستی
 
 
و یا شاید نمی فهمیدی
 
 
امروز حقیقت را باور می کنی....
 
اما افسوس که زودتر از آنچه فکر می کردی دیر شده
 

عاقبت باید رفت
 
عاقبت باید گفت
 
با لبی شاد و دلی غرقه به خون
 
كه خداحافظ تو . . .
 
گر چه تلخ است ولی باید این جام محبت بشكست
 
 
گرچه تلخ است ولی باید این رشته الفت بگسست
 
باید از كوی تو رفت
 
 
دانم از داغ دلم بی خبری
 
 
و ندانی كه كدام جام شكست
 
 
كه كدام رشته گسست
 
 
گرچه تلخ است پس از رفتن تو خو نمودن به غم و تنهایی
 
 
عاقبت باید رفت
 
 
عاقبت باید گفت
 
 
 
با لبی شاد و دلی غرقه به خون
 
 
كه خداحافظ تو . .

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در چهار شنبه 7 تير 1391برچسب:,ساعت 15:12 توسط شیما افشار| |


Power By: LoxBlog.Com